آرتميس
  آرتميس
 


آرشيو

Monday, January 17, 2005


ای بابا هر چی ميای بنويسی می‏بينی به عنوان يک خدابانو آبروت داره می‏ره که بره! جلو اين اليمپی‏ها مگه می‏شه گفت که دو روزه پس‏وردت يادت رفته بوده و يوزر-نيم رو هم اشتباه می‏زدی؟
مخصوصاً اين هرا که چونکه با مامان من هوو و هوو کشی بازی داره هی منتظره از من آتو بگيره که عصرا وقتی با بقيهء خدابانوان می‏شينن دور هم فال قهوه می‏گيرن دست بگيره و بخنده بهم.

ولی اين ديميتر خيلی خانومه‏ها! البته از وقتی دخترش رو دزديدن و بردنش زير زمين يه کم افسرده شده....گوشتونو بيارين جلو... منکه می‏گم دختره خودش با پای خودش رفته.. از بس که اين هرا با ژوپی خان دعوا مرافه می‏کنه منم هی می‏رم اون طرفها که پرفسون رو دزديدن بلکه يکی بياد منم بدزده از دست اينا

راحت شم.. اما انگار کسی خيال دزدين منو نداره. آهان راستی پرفسون يادم مياد قبل از اينکه بياد اينجا چندماهی رژيم گرفته بود.. فکر کنم منم بايد يه کم لاغر کنم وگرنه فکر نکنم اينجوری بدزدنم.
Artemis    9:46 AM درگاه آرتميس
|
 


Gardoon Persian Templates

[Powered by Blogger]