آرتميس
  آرتميس
 


آرشيو

Monday, February 28, 2005

Artemis    12:49 AM درگاه آرتميس
|

Monday, February 21, 2005


Artemis    10:12 PM درگاه آرتميس
|

لطفاْ‌هرچه سريعتر اين خانم شاغل تحصيلکرده رو به درگاه ما بفرستيد يک مدت بايد بستری بشن و بعد هم دورهء آموزش فشرده بايد ببينند.

آخ گاهی از دست ژوپی خيلی دلخور و عصبانی می شم. چند وقت پيشا بهم گفت گاهی می ره در گوش زنهايی که از شوهر کتک می خورن و آزار می بينن می گه شوهرت چون دوستت داره می زنتت!
فکر می کنم اگه بس نکنه توی المپ يه کودتا راه بندازم و از خدايی عزلش کنم...
Artemis    4:06 AM درگاه آرتميس
|

Sunday, February 20, 2005


سلام... امروز بسيار آسيب پذير می نمايم.. نمی دونم از کجا شروع کنم اصلاْ نمی دونم چطور شروع کنم. حتی اگر شروع هم بکنم نمی دونم چطور ادامه اش بدم.. راستش .. نه نمی دانم.اه فقط اين را بگم يک پيام تهوع آور داشته ام به اين مزمون: نه ديگه اين واسه ما دل نمی شه و چه می دونمعاشق زنهای خوشگل نمی شه.. ای ی ی... نه که من ضد خوشگلی و عاشقی باشم ها! اما آخه آدم چند دفه بايد به يه نفر بگه که تو فقط و فقط دوست منی؟ چرا بيلمز هستند انقدر بعضی ها؟
اولين باری که دور از جمع ديدمش با گريهء فراوان جريان زندگيش رو برام تعريف کرد. من هم که نمی دونم می شناسينم يا نه شنوندهء خيلی خوبی هستم و شنيدم و حس کردم دردش رو و رد شدم.گفت کمکم کن از اين وضعيت خلاص بشم هر چی تو تجربه ام داشتم رای کمک بهش گفتم و کردم..
جند روز پيش رفته بودم کامپيوتر جديدش رو که خريده بود ببينم. يه فيلم گذاشت نمی دونم اسمش چی بود اما به هر حال يه مردی داشت با آهنگ مرا ببوس گريه می کرد. می گم آخی چه گريه ای می کنه.. برگشته ميگه: نه.. گريهء يه مرد رو هيچ کس نمی بينه!!! می گم آخه چرا شما مردها انقدر بی خودی ادعاتون می شه؟ می گه حالا مثلاْ دخترها که ادعاشون می شه چی هستند؟ منو می گی؟؟ديگه از اون به بعد هر پيام مخ زنانه ای که می ده نمی تونم مثل قبل فقط بی اعتنايی کنم و مغزم دلش می خواد چيزی که خونده رو بالا بياره!
حالم از اين دسته از مردها به هم می خوره. حالم از مردهايی که به جنسيت خودشون می نازن و زن رو تحقير می کنن به هم می خوره. قراره تو وبلاگ هامون خودمون باشيم نه؟ من اينم. مهم نيست از من بدتون بياد. مهم نيست حتی دوستان همجنسم بهم لوک داون کنن و مسخره ام کنن. من همچنان حالم به هم می خوره.

البته فقط اين نيست. اون احساس قديمی تو ايران هم برگشته. احساس نا امنی مداوم و چسبنده. اينجا کافی نت هست و من بهتره گريه نکنم اما داره گريه ام می گيره.. من از تحقير شدن بيزارم. من می خوام محترم باشم.
Artemis    5:09 AM درگاه آرتميس
|

Wednesday, February 09, 2005


با بقيهء خدا بانوان صحبت جگر مرغوب و انگل های جگر بود و اينکه از کجا می شه خريد که خوب و سالم باشه... يه دفه پرفسون از زير زمين اومد بالا و گفت: خانومها شما کی می خواين بفهمين که مردا اين چيزا رو بهتر سرشون می شه؟ آخه اگه جگر شناسيشون بهتر نبود منو می دزديدن ببرن اون پايين؟!

حالا ما براي اينکه دلشو نشکنيم تصميم گرفتيم اينو بندگانمون باور کنن که مردا بيشتر سرشون می شه کدوم جگر بهتره. بالاخره ما هوای پرفسون جان رو نداشته باشيم کی داشته باشه؟ قوم شوهر زير زمينش؟









Artemis    10:02 AM درگاه آرتميس
|

Tuesday, February 08, 2005


اون بيرون يه نفر داره فلوت می زنه.. از اون فلوتها که بچه های دهکده رو دنبال آهنگ خودش می کشونه تا پشت آخرين کوه ها .. همون هايی که خورشيد از پشتشون در مياد.. از اون فلوت هايی که آدمو تا خورشيد می بره.. نه خورشيد داغه ولش کن. تا ماه.. راستی الانم شبه..





هان ای پسر! بدان و اگاه باش تو که با اون موهای بلند مشکی تاب دار و لباس سفيد اوشو* رد شدی، همهء اون دلبران زرشکی پوش** موبور چشم آبی رفتند جلو بوق زدند. خدايی ما هم رفت و بانويی به جا ماند.

*لباس مخصوص معبد اوشو
**همان

Artemis    9:07 AM درگاه آرتميس
|
 


Gardoon Persian Templates

[Powered by Blogger]