دلم برای جمع دوستانهمون خيلی تنگ شد يهو. گرچه زياد حالم گرفته میشد تو اون جمع. بيشترش به خاطر سياست نداشتن خودم البته. اما خوب خيلی هم با هم میخنديديم و خوش میگذشت.
اين آخرا هر کدوم يه طرفی بود و هرکی تو لاک خودش با زندگی خودش مشغول و کمتر همديگرو میديديم. اما وقتی آدم دور میافته انگار بدتره. منظورم از بدتره اينه که تا وقتی نزديک هستن سال تا سال هم شايد همديگر رو نبينين اما وقتی میری ...
ر جون و سين جون، خيلی دوست دارم دور هم باشيم. يه شب کمه. هفت شبانه روز.