اون بيرون يه نفر داره فلوت می زنه.. از اون فلوتها که بچه های دهکده رو دنبال آهنگ خودش می کشونه تا پشت آخرين کوه ها .. همون هايی که خورشيد از پشتشون در مياد.. از اون فلوت هايی که آدمو تا خورشيد می بره.. نه خورشيد داغه ولش کن. تا ماه.. راستی الانم شبه..
هان ای پسر! بدان و اگاه باش تو که با اون موهای بلند مشکی تاب دار و لباس سفيد اوشو* رد شدی، همهء اون دلبران زرشکی پوش** موبور چشم آبی رفتند جلو بوق زدند. خدايی ما هم رفت و بانويی به جا ماند.
*لباس مخصوص معبد اوشو
**همان