سلام... امروز بسيار آسيب پذير می نمايم.. نمی دونم از کجا شروع کنم اصلاْ نمی دونم چطور شروع کنم. حتی اگر شروع هم بکنم نمی دونم چطور ادامه اش بدم.. راستش .. نه نمی دانم.اه فقط اين را بگم يک پيام تهوع آور داشته ام به اين مزمون: نه ديگه اين واسه ما دل نمی شه و چه می دونمعاشق زنهای خوشگل نمی شه.. ای ی ی... نه که من ضد خوشگلی و عاشقی باشم ها! اما آخه آدم چند دفه بايد به يه نفر بگه که تو فقط و فقط دوست منی؟ چرا بيلمز هستند انقدر بعضی ها؟
اولين باری که دور از جمع ديدمش با گريهء فراوان جريان زندگيش رو برام تعريف کرد. من هم که نمی دونم می شناسينم يا نه شنوندهء خيلی خوبی هستم و شنيدم و حس کردم دردش رو و رد شدم.گفت کمکم کن از اين وضعيت خلاص بشم هر چی تو تجربه ام داشتم رای کمک بهش گفتم و کردم..
جند روز پيش رفته بودم کامپيوتر جديدش رو که خريده بود ببينم. يه فيلم گذاشت نمی دونم اسمش چی بود اما به هر حال يه مردی داشت با آهنگ مرا ببوس گريه می کرد. می گم آخی چه گريه ای می کنه.. برگشته ميگه: نه.. گريهء يه مرد رو هيچ کس نمی بينه!!! می گم آخه چرا شما مردها انقدر بی خودی ادعاتون می شه؟ می گه حالا مثلاْ دخترها که ادعاشون می شه چی هستند؟ منو می گی؟؟ديگه از اون به بعد هر پيام مخ زنانه ای که می ده نمی تونم مثل قبل فقط بی اعتنايی کنم و مغزم دلش می خواد چيزی که خونده رو بالا بياره!
حالم از اين دسته از مردها به هم می خوره. حالم از مردهايی که به جنسيت خودشون می نازن و زن رو تحقير می کنن به هم می خوره. قراره تو وبلاگ هامون خودمون باشيم نه؟ من اينم. مهم نيست از من بدتون بياد. مهم نيست حتی دوستان همجنسم بهم لوک داون کنن و مسخره ام کنن. من همچنان حالم به هم می خوره.
البته فقط اين نيست. اون احساس قديمی تو ايران هم برگشته. احساس نا امنی مداوم و چسبنده. اينجا کافی نت هست و من بهتره گريه نکنم اما داره گريه ام می گيره.. من از تحقير شدن بيزارم. من می خوام محترم باشم.