آرتميس
  آرتميس
 


آرشيو

Friday, May 20, 2005

/
هنوز با هم قهریم و خود من هم موندم...
امروز زنگ زدم خونه. مامانم گفت دوتا از دوستام از کرج اومده بودن خونه مون. موقع رفتن بابام حسابي گریه کرده و دوستم ماچش کرده (هاها!)گفته عمو جون گریه نکن (هاهاها!!)مامانم مي گفت اینکه بهش ايميل نمي زني خيلی براش گرون تموم شده و من مترصد هستم که سنگدلانه به سکوتم ادامه بدم. مي دونم فحشم مي دين اما خيلی از دستش ناراحتم و فقط موضوع اين نيست.

جالب اینجاست که حتي ايميلاْ تمايلی به ارتباط با من نشون نمی ده و ترجيح می ده سکوت کنه و ناراحتي بکشه اما يکبار به خودش نگه من چه جاهايی ممکنه اشتباه کرده باشم؟

و من تو کار خودمون دوتا موندم... که چه طوري قادریم حتی از این راه دور انقدر با هم تضاد داشته باشيم و راحت اشک هم رو دربیاریم.





راستی خانم ها آقايان من عاشق دلخستهء صدا و موزيک vaya con dios هستم و هر چه می گردم گير نمی يارم. جان آرتميس اگه گير آوردين برام بفرستين قبلش براتون پول می فرستم.
Artemis    2:53 AM درگاه آرتميس
|
 


Gardoon Persian Templates

[Powered by Blogger]