آرتميس
  آرتميس
 


آرشيو

Thursday, March 31, 2005


بی صبرانه منتظرم هاليود فيلم اين ماجراها رو بسازه... راستی می خواستم چند وقت پيشا از يک ژست روشنفکری بنويسم: " من با هاليود هيچ ميونهء خوبی ندارم..." هاليود کليشه های حرص آوری داره که فکر کنم آبدار ترينش با برباد رفته و بوسهء وحشتناک حوس انگيز کلارک گيبل در خواستگاريش از اسکارلت شروع شده باشه. توی هر فيلمی که هاليود می سازه بالاخره يه صحنهء لب در لب نيم رخ پيدا می شه. بعضی وقتا ديگه خيلی بی جا مثلاْ از زير ناخن های يه برونتوزروس (البته اين دايناسور گياه خواره و خطری نداره) در اومدن و ميان اين ورتر ماچ ماچ بازی! ای بابا.. چه دل خوشی..
اما اينو داشتم می گفتم. هاليوود ممکنه هميشه فيلمهاش سطح بالا نسازه اما فکر کنم می تونه هر کسی رو سرگرم کنه. يعنی يّ آدم روشن فکر هيچ فيلمی جز اونی که مطابق فکر روشنش باشه نبايد ببينه؟
جالبه اين جور روشن فکرها زياد با مردم هم نمی تونن بجوشن چون همه رو معمولاْ از سظح خودشون پايينتر می بينن. ديدم که می گم ها! دوست خودم مثلاْ.

بعد هم هميشه فيلمهای هاليوود بی ارزش و سظح پايين نيست مثلاْ کی می تونه بگه "ساعتها" فيلم به درد نخوريه؟ يا "شيکاگو"؟
مثلاْ همين فيلم "بريجيت جونز". چقدر خنديدم ديدمش. وقتی از سينما اومدم بيرون احساس می کردم شاداب و پرانرژی هستم از بس که خنديده بودم.
زندگی خيلی کوتاه تر از اين حرف هاست. يه کم باهاش راحت تر باشيم. به احتمال زياد همين يه بار رو هم قراره زندگی کنيم. حيف نيست که يه کم فارق از طبقه بندی ها وقت کوتاهمون رو خوش بگذرونيم.. منظورم اينه که بهتر نيست...؟
Artemis    9:26 AM درگاه آرتميس
|

Tuesday, March 29, 2005


به قتل قانونی اعتراض کنيم..
به قتل قانونی جوانان بيشتر و پر شورتر اعتراض کنيم..
به حکم اعدام کبری رحمان پور اعتراض کنيم.............


کبری چند سال است که روی طناب دار زندگی می کند.. کبری قبلاْ زير طناب فقر زندگی می کرد.. کبری چند سال در شکنجهء تحقير و همبستری با مردی که دوست نمی داشت، با خانواده ای که دوست نمی داشت و انسان و محترم نمی دانستندش زندگی می کرد..
کبری سالهاست که در دهان کابوس زندگی می کند.. نگذاريم دهان سياه کابوس برای هميشه بسته شود.. نگذاريم کبری در گوارش اين قوانين متعفن بلعيده و هضم شود.

کبری لياقت زندگی را دارد..
به حکم اعدام کبری رحمان پور اعتراض کنيم.
Artemis    5:35 AM درگاه آرتميس
|

به قتل قانونی اعتراض کنيم..
به قتل قانونی جوانان بيشتر و پر شورتر اعتراض کنيم..
به حکم اعدام کبری رحمان پور اعتراض کنيم.............


کبری چند سال است که روی طناب دار زندگی می کند.. کبری قبلاْ زير طناب فقر زندگی می کرد.. کبری چند سال در شکنجهء تحقير و همبستری با مردی که دوست نمی داشت، با خانواده ای که دوست نمی داشت و انسان و محترم نمی دانستندش زندگی می کرد..
کبری سالهاست که در دهان کابوس زندگی می کند.. نگذاريم دهان سياه کابوس برای هميشه بسته شود.. نگذاريم کبری در گوارش اين قوانين متعفن بلعيده و هضم شود.

کبری لياقت زندگی را دارد..
به حکم اعدام کبری رحمان پور اعتراض کنيم.
Artemis    5:33 AM درگاه آرتميس
|

Monday, March 28, 2005

من چقدر ديونه ام؟
من چقدر ديونه ام؟

عمراْ اگه بگين.نه اينکه چون من خدام و سوسکتون می کنم يآ بدتر از اون چون يه خدای مرد ستيزم (چميدونم از بس بقيه می گن منم باورم شده که مرد ستيزم) بيوه تون می کنم... بلکه به خاطر اينکه هيچ کس نمی دونه من چقدر ديونه ام.

امروز رفتم اين کافهء نزديک خونه مون که هميشه با دوستام می ريم. رفتم جلوی پيشخون گفتم: های! بعد بلافاصله گفتم فاين!
هردوتا پسری که اونجا کار می کنن داشتن منفجر می شدن و منتظر بودن من پامو بذارم بيرون و برم قسمتی که مال نشستن مشتری هاست تا از خنده بترکن!
اين کافه زيآد می ريم. ديگه سلام و احوال پرسی می کنيم از بس رفتيم می شناستمون صندوق دارش. حالا ايندفه من قبل از اينکه بپرسه چطوری جوابشو دادم خوب!
اما اينکه من چقدر ديونه م مربوط به اين قسمتش نمی شه. خوب هر کسی ممکنه از اين تپق ها بزنه! اينکه من چقدر ديونه ام مربوط به اين قسمتش می شه که من يک ساعت و نيمه دارم تصميم می گيرم تا چند وقت نيإم اين کافه که اينا يادشون بره سوتی منو بعد تصميمم عوض می شه چون نمی خوام فکر کنن انقدر برام مهم بوده بعد دوباره تصميم می گيرم چند وقت نيام اين کافه که يادشون بره بعد تصميم می گيرم بيام اما به صندوق دار کم محلی کنم بعد می بينم ممکنه خندم بگيره بعد تصميم می گيرم چند وقت نيام اين کافه...

اگه گفتين؟؟آره همون. من چقدر ديونه ام؟
Artemis    7:45 AM درگاه آرتميس
|

می خوام ببينم اين نظرخواهيم درست شد يا نه.

... درست شد. و صد البته دست مامان هاله درد نکنه. هاله جونم مرسی.
Artemis    7:19 AM درگاه آرتميس
|

Friday, March 25, 2005


جدی يه کم فکر که بکنيم می بينيم مردم ما از نظر فرهنگی به نقطهء وحشتناکی رسيدن.

اين که پيروزی در فوتباله اگه باعث شده مردم شيشه ماشين همشهری شون رو بشکنن اگه جنگ بشه لابد شکم همديگه رو می خوان پاره کنن ديگه نه؟ مردمی که اعدام رو با سوت و کف زدن نگاه می کنن ..
هان؟ سيد محمد بسيجی حقش بوده؟

اون بچه بی گناه چی که مرد معرکه گير دستش رو گذاشته بود زير ماشين که مردم تفريح کنن؟ چه جور مردمی بايد باشن اونهايی که وايمستن همچين چيزی رو تماشا می کنن؟
ياد شوی اونسنس افتادم. تماشاگرهايی با صورتهای هيولاسا....

اگه اميدی بشه داشت به اينکه حکومت جنايتکار می شه که عوض بشه اين سياهی که دل و مغز مردم رو گرفته رو به اميد کدوم سفيدی می شه تحمل کرد؟
Artemis    11:04 PM درگاه آرتميس
|

مثل فيلم های ترسناک می مونه.. زندگی مونو می گم.. يا مثل فيلم های تاريخی که حاکمهای باورنکردنی رو نشون می ده با وحشی گری های باور نکردنی.. هرچی هست واقعی نيست.. يه رويای سياه و طولانيه.
چرا بيدار نمی شيم؟؟ چرا بيدار نمی شيم؟!

از سرزمين آفتاب:

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسیشماره 49-2005تاریخ 4/1/1383آخرین اخبار از نجمه امید پرور
با گذشت 1 ماه از بازداشت نجمه امید پرور همسر محمد رضا نسب عبداللهی و بلاگر وبلاگ (http://www.faryadebeseda.persianblog.com/ ) هیچ گونه اطلاعی از وضعیت وی در دست نمیباشد.خانواده ی وی ضمن ابراز نگرانی از وضعیت او اعلام کردند که ایشان تاکنون هیچ گونه تماس تلفنی با منزل برقرار نکرده است. گفتنی است آخرین اخبار رسیده حاکی از این بود که مامورین وزارت اطلاعات آنها را تهدید کردند که در صورتی که حاضر به نوشتن ندامت نامه نشوند همچنان در زندان خواهند ماند.گفتنی است که محمد رضا نسب عبداللهی و نجمه امید پرور،هفته گذشته اعلام کرده بودند که در اعتراض به برخورد با وبلاگ نویسان و فشار و سرکوب فعالین سیاسی به مدت 1 هفته دست به اعتصاب غذا خواهند زد.لازم به یادآوری است که حدود یک ماه قبل مامورین وزارت اطلاعات پس از دستگیری محمد رضا نسب عبداللهی که از سوی دادگاه انقلاب رفسنجان به 6 ماه زندان محکوم شده بود ، اقدام به بازداشت همسر وی( نجمه امید پرور) کردند . گفتنی است وی در زمان دستگیری 3 ماهه باردار بوده است و نگرانی ها در مورد سرنوشت وی و وضعیت جسمانی او همچنان ادامه دارد.کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی

komitedefa@yahoo.com




انقلاب آرام و موفقيت آميز مردم قرقيزستان


اينم چيزی که اينهمه تو فيلمها می ديديم.


قصاص حل مسئله‌ نيست


وای چقدر سخته حرف رو تو دل نگه داشتن... احساس می کنم تومور در ميارم اگه اينو نگم. جواب تبريک عيد آف لاين منو دادن يعنی خيلی سخت بود که هيچ کدومتون ندادين؟
Artemis    10:32 PM درگاه آرتميس
|

Friday, March 18, 2005


سلام.. نزديک سال نو هست و من برای اولين باره که هفت سين نچيدم. يه دليلش اينه که استرس امتحانا نمی گذاره هيچ کاری رو با خيال راحت انجام بدم. اينجا هم نه سنجد دارم و نه سماق..
... ديگه چی می خواستم بگم؟ آهان! آرش سيگارچی آزاد شده اما حکمش هنوز لغو نشده. فکر می کنم يه کم تعدیلش کنن اما بعيده که به کل ولش کنن.
ديروز توی وبلاگ زيتون جريان فاجعهء قطار نيشابور رو خوندم... هنوز هم معتقدم اينا از مرگ مردم شاد می شن. هرچی مردم کشته بشن مخالفين کمتر می شن! به همين احمقانه گی!

مثل صدام که تا دم آخر کری خوند اينها هم سر قضيهء غنی سازی اورانيوم و کلاْ تسليحات اتمیشون کوتاه نميان و آدم احساس می کنه عمداْ می خوان آتش جنگ رو دوباره روشن کنن و مردم رو به کشتن بدن.
من فکر می کنم بيشتر از هر جنگی مردم ما دارن الا قربانی می شن و اگه آخرين راه رفتن اينا جنگ باشه من اون رو به موندنشون ترجيح می دم. اما معتقدم می شه بدون خونريزی هم اينها رو و هم برنامه های جاه طلبانهء اتمی شون رو متوقف کرد..


نمی خواستم اين لينک رو بذارم چون تطاهرات هميشه به خشونت و زخمی و دستگير شدن مردم می کشه و من نمی خوام مشوق همچين حرکتی باشم... اما اگر می شد نرم اينها رو خلع سلاح کرد.. اگر می شد دستشون رو از زندگی و گلوی مردم کوتاه کرد.. اگر می شد بدون قربانی دادن به جمهوری آری گفت...



عيدتون مبارک..
Artemis    9:31 PM درگاه آرتميس
|

Wednesday, March 16, 2005


Artemis    2:47 AM درگاه آرتميس
|

Monday, March 14, 2005


چه مضحک.. در حاليکه اسم وبلاگمون رو گذاشتيم حذف مجازات اعدام وبلاگ نويسی شده جرمی با حکم اعدام! مديار مرتد شناخته شده و حکم ارتداد اعدامه. پامی شم ميام اينا رو خفه می کنما!!! بابا آخه چقدر شما روووووووووووو دارين؟ حيونای بوگندو ريدن به هيکل شما يعنی دشمنی با خدا؟
Artemis    7:48 AM درگاه آرتميس
|

Tuesday, March 08, 2005


خيلی از مردم با مجازات اعدام موافق هستند و اون رو در بعضی موارد عين عدالت می دونن. دليلش تبليغات حکومتی و ناآگاهی هست. وظيفهء ماست که علاوه بر مخالفت با اين مجازات -قتل قانونی- آگاهی هم بديم. پانته آ چند وقت پيش خيلی قشنگ در اين مورد نوشته بود.

کيميای عزيز خيلی ممنون که اين پيشنهاد رو دادی.



تو الان غرب غربی و من شرق شرق.. اما دلم می خواست برمی گشتيم به اون روز ملاقات برای صفحهء زنان سايت آهو که با هم روی نيم کت اون پارک نشسته بوديم.. و من دستت رو می گرفتم و صورتت رو می بوسيدم.



امروز امتحان خفنی داشتم و درهء اليمپ رو از موجودات پرصدا و دردسر مثل پشه و گنجشگ و اينترنت خالی کرده بودم و درس می خوندم. اما حالا با يه روز تاخير برای همه> خواهرنم، خودباوری، قبول استحقاق داشتن برای شاد زيستن و پذيرش خود بی قيد و شرط (و بدون لوازم آرايش) رو آرزو می کنم.
هرکه اين سه رو داشته باشه انگار که اين زمين مال اونه.
روزمون مبارک.
Artemis    11:18 PM درگاه آرتميس
|

Saturday, March 05, 2005


با دريا حتماْ آشنا بشين.


Artemis    12:17 AM درگاه آرتميس
|

Friday, March 04, 2005


رذل پست فطرت!!! هم تو و هم اونهايی که وايسادن تماشا می کنن و تو رو خفه نمی کنن! وای دلم می خواد می مردمو اينو نمی ديدم...

*****

خالی بندی که شاخ و دم نداره! کی سلما هايک ترجمهء شعر رو خوند؟؟ فقط خيلی ازش تعريف کرد و گفت انگليسی زبونها به من اعتماد کنيد خيلی شعر قشنگيه!
مجری هم يه هنرپيشهء سياه پوست مرد بود که اسمشو نمی دونم. آدم يه مقدار کله اش حرف بزنه بهتر نيست؟

*****

از تحصن دانشجويان دانشگاه اميرکبير حمايت می کنيم..


پ.ن: بچه ها از سر سفرهء غذا قهر نکنيد.. اين نامادری اونقدر مهربون نيست که شب براتون ساندويچ درست کنه بذاره زير بالشت. اينها ترجيح می دن من و شما نباشيم تا اينکه مثل آدم گوش بدن و به خواسته های به حق مردم عمل کنن. بی خود خودتون رو زجر ندين و غذاتون رو بخورين.
Artemis    6:58 AM درگاه آرتميس
|

Tuesday, March 01, 2005

Artemis    3:46 AM درگاه آرتميس
|
 


Gardoon Persian Templates

[Powered by Blogger]